شعر آیینه شماره 120
بوی بهار
مادرم گندم درون آب میریزد
پنجره بر آفتاب گرمی آور میگشاید
خانه میروبد، غبار چهره آیینهها را میزداید
تا شب نوروز
خرمی در خانه ما پا گذارد
زندگی برکت پذیرد با شگون خویش
بشکفد درماه سر سبزی برآرد .
ای بهار ای میهمان دیر آینده
کم کمک این خانه آماده است.
تک درخت خانة همسایة ما هم
برگهای تازهای داده است.
گاهگاهی هم
همره پرواز ابری در گذار باد
بوی عطر نارس گلهای کوهی را
در نفس پیچیدهام آزاد
اینهمه میگویدم هرشب
اینهمه میگویدم هر روز
باز میآید بهار رفته از خانه
باز میآید بهار زندگی افروز
«سیاوش کسرایی»